شکایت پیردنیا دیده
چنین روایت می کند ظهراب ابن حجت الله
روزی روزگاری پیری دنیا دیده که همسر از دست داده بود ،جوال به دوش بربانویی شوی گذشته گذرکرد بانوی شوی مرده در خرمن روستا مشغول کار بود،پیر دنیا دیده خودش را به او رساند و خسته نباشید گفت و پرسید؟چرا شوهر نکنی که از این کارها رها شوی وبانوی خانه باشی؟ بانو گفت: مرا به شوی کردن نیاز نیست و مرا زیبنده نباشد در این سن و سال واواخر عمر به خانه شوهر روم، این کارها دخترکان را زیبنده باشد، پیر دنیادیده گفت :پس درد دل من چه می شود که دل در گرو تو داده ام!جوالی از ...بده وگرنه از تو پیش افضل اولاد آدم شکایت برم ، بانو نگاهی به پیر انداخت وگفت ،مرا با تو سر وسری نیست تورا به خیر وما را به سلامت از روز به بعد این ضرب المثل در افواه مردمان روستا افتاد که مثل فلانی با یک جوال گدائی .......می کنی ...........
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۷ ساعت 8:52 توسط jamali
|